کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی