عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی