ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند