با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی