میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی