همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر