شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید