آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم