ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم