بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟