آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟