همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر