غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست