ای شکوه کهکشانها پیشِ چشمانت حقیر
روح خنجر خوردهام را از شب مطلق بگیر
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند
ماجرا این است کمکم کمّیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضۀ کالا گرفت
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
بی خون تو گل، رنگ بهاران نگرفت
این بادیه بوی سبزهزاران نگرفت