شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عاشق‌ترین مرد

تو آن عاشق‌ترین مردی که در تاریخ می‌گویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس می‌جویند..

تمام باغ‌ها در فصل لب‌های تو می‌خندند
تمام ابرها در شطّ چشمان تو می‌مویند

به شوق سجده‌ات هفت‌آسمان خم می‌شود بر خاک
به نام نامی‌ات خورشیدها از خاک می‌رویند

قناری‌های عاشق از گلوگاه تو می‌خوانند
و قمری‌های سالک کو به کو راه تو می‌پویند

تمام موج‌ها در حلقۀ یاد تو می‌چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند

تو تمثال تمام عطرهای بی‌ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می‌جویند

تو آن ذکر جلی هستی، که دل‌ها از سرِ مستی
به لحنی ارغوانی با زبانی سرخ می‌گویند