او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند