آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است