ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام