هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟