او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟