عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار