قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را