وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده