ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام