گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...