کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است