شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم