روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش