ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام