همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر