آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن