آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز