غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست