لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها