دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها