میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی