کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود