لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است