مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت