ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد