ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم