غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد