ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام