ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام