میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی