میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد