همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو