همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو