سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را