از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن